« شرلی مک لین»، بازیگر مشهور آمریکایی در دهه ۵۰ میلادی و برنده جایزه اسکار، در کتاب خاطراتش با عنوان «به پا از کوه نیفتی» آورده است: «در نمایش بالۀ سیندرلا قرار بود که نقش فرشته مهربان را بازی کنم. دیگر چیزی به بالا رفتن پرده باقی نمانده بود و من هنوز در پشت […]
« شرلی مک لین»، بازیگر مشهور آمریکایی در دهه ۵۰ میلادی و برنده جایزه اسکار، در کتاب خاطراتش با عنوان «به پا از کوه نیفتی» آورده است:
«در نمایش بالۀ سیندرلا قرار بود که نقش فرشته مهربان را بازی کنم. دیگر چیزی به بالا رفتن پرده باقی نمانده بود و من هنوز در پشت پرده برای آمادگی بیشتر، جهشهایی را انجام میدادم که ناگهان محکم به زمین افتادم و پایم زیر بدنم ماند. درد بسیار شدیدی در ناحیه قوزک پایم احساس نمودم. با عجله نگاهی به اطراف انداختم تا ببینم که کسی متوجه زمین خوردن من شده است یا نه؛ ولی هیچ کس در آن موقع توجهی به من نداشت. با نگرانی نگاهی به قوزک پایم انداختم که در حال ورم کردن بود. ابتدا بند کفش خود را تا جایی که امکان داشت، محکمتر کردم. درست وقتی که داشتم از جایم بلند میشدم، پرده نمایش بالا رفت. اولین قسمت نمایش خود را روی نوک انگشتان پا اجرا کردم. در آن موقع احساس درد نداشتم، بلکه احساس پیروزی میکردم و از همین احساس بود که نیروی لازم را به دست میآوردم. حالت تازه و جدیدی که به من دست داده بود، هیچ شباهتی به آرامشی نداشت که بعد از خوردن داروی مسکن به دست میآید. به وضوح از جایی بالاتر، نظاره گر حرکات بدنم شده بودم. حرکات از پیش تعیین شدۀ نقش فرشتۀ مهربان را براحتی و بترتیب اجرا کردم . بخوبی متوجه بودم که در ناحیۀ قوزک پا درد شدیدی دارم، ولی از آن محل دور که نظاره گر حرکات بدنم بودم، توجهی به این درد نمیکردم. آن زمان برای اولین بار بود که تسلط روح بر جسم را مشاهده کردم؛ احساس بسیار زیبایی بود . دو ساعت و نیم پس از شروع برنامه، با کف زدنهای مداوم تماشاچیان، پرده افتاد؛ در آن موقع بود که موضوع پای خود را با دیگران در میان گذاشته، نیاز خود را به پزشک عنوان کردم و درست در همان لحظه، دوباره دردی شدید در ناحیه قوزک پای خود احساس نمودم و تا چهار ماه بعد از آن شب، به علت شکستگی قوزک پا قادر به راه رفتن نبودم.»
خاطره فوق، بیانگر توان جسمی و روحی خارقالعادۀ بشر است. در واقع قدرتی در درون انسان به ودیعه نهاده شده است که تنها در شرایط غیر عادی خودنمایی میکند.
حال سؤال اینجاست که: آیا می توان این نیروی ذخیره شده در بدن انسان را به جای آنکه شخص صبر کند و در انتظار به کار افتادن مکانیسمی در داخل بدن در شرایط بحرانی بماند، در زندگی روزمره آشکار ساخت و مورد استفاده قرار داد؟ آیا نمیتوان از این توانایی خداداد، برای پیشبرد اهداف علمی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، ورزشی و … بهره گرفت؟
روانشناسان معتقدند که چنین چیزی امکان پذیر است و فقط لازم است که انسان از تلاش و کوشش دست برندارد و ناراحتیها و شکستهای خود را گردن قضا و قدر نیندازد.
این مساله تا آنجا اهمیت دارد که روانشناسان میگویند ۷۵ درصد دردها و گرفتاریهای انسان، از مغز و فکرش سرچشمه میگیرد، و تشویش، ترس، عصبانیت، ضعف روحی و … سبب اصلی بیماریهایی مانند فشارخون، زخم معده، تنگی نفس، پیری زودرس و … است.
نظرات شما