گرچه تکیه کردن بر احساسات می‌تواند سخت باشد. بیشتر ما از غرایز اصلی‌مان دوریم و درعوض اجازه می‌دهیم که ترس ذهنمان را در بر گرفته و انتظارات جامعه راهمان را به ما دیکته کند. من به قیمت از دست دادن روحم، با وعده شیرین امنیت و آرامش اغوا شدم و وارد زندگی شدم که از […]

گرچه تکیه کردن بر احساسات می‌تواند سخت باشد. بیشتر ما از غرایز اصلی‌مان دوریم و درعوض اجازه می‌دهیم که ترس ذهنمان را در بر گرفته و انتظارات جامعه راهمان را به ما دیکته کند.

من به قیمت از دست دادن روحم، با وعده شیرین امنیت و آرامش اغوا شدم و وارد زندگی شدم که از چیزی که آرزویش را داشتم و احساس می‌کردم لیاقتش را دارم بسیار دور بود.

گاهی‌اوقات، تصمیم اشتباه، آسانترین تصمیم به نظر می‌رسد. این بازی است که ذهنمان دوست دارد انجام دهد تا احساس کاذبی از امنیت به ما بدهد. 
به ندای قلبتان گوش کنید



ذهن ما به دنبال راحتی است. قلبمان به دنبال حقیقت.

وقتی می‌خواهیم تصمیمات بزرگ و تاثیر‌گذار بر زندگیمان بگیریم چه اتفاقی می‌افتد؟ ترس بر ما غلبه می‌کند، صداهای در ذهنمان بلندتر و قاطع‌تر می‌شوند و مجبورمان می‌کنند که از خطر کردن دوری کنیم. نفس‌مان ناامیدانه تلاش می‌کند که ساده‌ترین راه را انتخاب کنیم.

اما ما همیشه با توجه به قلبمان تصمیم نمی‌گیریم، تصمیمات را از فضای ذهنی می‌گیریم که بیشتر زندگی ما را در دست دارد و سعی می‌کند ما را کوچک نگه دارد.

ذهن نگران ما، طرف ما نیست. هرچیزی که ترس را به عشق ترجیح دهد، دوست و یاورمان نیست. اگر ۶۰ تا ۸۰ درصد از افکار ما در روز منفی باشد چطور می‌توانیم یاد بگیریم تصمیماتمان را براساس چیزی که واقعاً برایمان خوب است بگیریم نه چیزی که آسان‌تر است  یا اینکه چطور می‌توانیم از گرفتن تصمیم اشتباه بخاطر ترس دوری کنیم؟

«من به الهامات و حس ششم باور دارم. گاهی‌اوقات ‘احساس می‌کنم’ که حق با من است. اما ‘نمی‌دانم’ که واقعاً اینطور است یا نه.» — آلبرت انیشتین

وقتی انتخابی براساس یک دانستن عمیق و غریزی انجام می‌شود که در قلبمان احساس می‌شود، متوجه می‌شویم که نتیجه آن برای خودمان و راهی که در زندگی پیش رو داریم بهتر بوده است. بدن ما عالی‌ترین و عاقل‌ترین راهنمای ماست.

فقط کافی است یاد بگیریم خٍرَد خاموش آنها را تشخیص داده و به آن گوش دهیم، نه به زمزمه گمراه‌کننده ذهنمان. به این ترتیب، ندایی عمیق‌تر را دنبال کرده‌ایم – علمی غریزی برگرفته از روح که هرچه هست، بهترین فرصت را پیش روی ما قرار می‌دهد.

آن تکه‌های دانش غیرقابل‌انکاری که ۳ صبح با صدای بلند به سراغتان می‌آید را می‌شناسید؟ این مکالمه شما با خودتان است، دقیقاً در زمانی که اصلاً انتظارش را ندارید. معلم درونی ماست – خودی که درونتان است، خود معنوی‌تان، روح الهی‌تان.

« ما پنج حس داریم که آنها را می‌شناسیم و قدردانشان هستیم، حس‌هایی که دنیا را برای ما قابل‌لمس می‌کند. اما حس‌های دیگری هم هستند – حس‌های مرموز، حس ششم – که به همان اندازه حیاتی هستند اما آنها را نمی‌شناسیم.» — الیور ساکس



خوب چطور می‌توانیم بین صدای عاقل درونمان که حقیقت را می‌گوید و صدایی که سعی در کوچک نگه داشتن ما دارد و نمی‌گذارد شجاع باشیم، تشخیص دهیم؟



۱. نفس بکشید. نفس ما تنها راه موثر برای ارتباط برقرار کردن با بدنمان – و درنتیجه حقیقت – است. ملحق شدن به فضای بین بدن و روحمان، یک کانال ارتباطی برایمان باز می‌کند که از آن ایده‌ و الهام می‌گیریم و حقیقت پشت انتخاب‌هایمان را می‌فهمیم.

وقتی زندگی سخت می‌شود، بنشینید و نفس بکشید. چه حسی دارید؟ نفستان را عمیق‌تر کنید، ادامه دهید و خیلی زود ذهنتان آنچنان باز می‌شود که می‌دانید چه کاری برایتان بهتر است.



۲. به خودتان اعتماد کنید. دوستان و خانواده ما بهترین را برای ما می‌خواهند. آنها می‌خواهند که شاد باشیم اما فقط خودتان هستید که می‌دانید چه چیز برایتان بهتر است. دوستان ما تصور می‌کنند که برحسب تجربیاتی که داشته‌اند پاسخ سوالات ما را می‌دانند و خانواده‌مان هم براساس نیازی که به محافظت از ما دارند نصیحتمان می‌کنند.

هر دو آنها منابع حمایتی فوق‌العاده‌ای هستند اما هیچکدام پاسخ سوالات شما را نمی‌دانند. اگر بخواهید مخالف با توصیه همه آدم‌های اطرافتان پیش روید، اشکالی ندارد. انتخاب شماست و قلبتان شما را در مسیر خاصی که در نظر دارد حرکت خواهد داد.



۳. به دنبال نشانه‌ها باشید. خیلی وقت‌ها همزمانی‌هایی که برای نشان دادن بهترین راه اتفاق می‌افتند را نادیده می‌گیریم. من باور دارم این نشانه‌ها ناخودآگاه ما هستند که سعی دارد با خودآگاهمان ارتباط برقرار کند. باید به تصادفات توجه کنیم و نشانه‌های ظریفی که ممکن است ما را به سمت کشف انتخاب‌های بهتری برای زندگی راهنمایی کند را ببینیم. 



۴. لبخند بزنید و بگذرید. گاهی‌اوقات وقتی با تصمیمات سخت روبه‌رو می‌شویم، فشار زیادی بر خودمان وارد می‌کنیم که کار درست را انجام دهیم، تا آنجاکه فراموش می‌کنیم بفهمیم که زندگی سفری زیبا است و از مجموعه‌ای از تجربیات تشکیل شده است. انتخاب‌های ما هیچوقت اشتباه نیستند – آنها درس‌هایی را در خود دارند که برای رشد کردن به آنها نیاز داریم.

بدانید که هر اتفاقی هم که درنتیجه اعمالمان بیفتد، بهترین اتفاق در آن زمان برای ما خواهد بود. لبخند بزنید، اعتماد کنید و از سفر زندگی لذت ببرید.



۵. بدانید که جهان بهترین را برایتان می‌خواهد. گاهی‌اوقات باید خود را رها کرده و با جریان زندگی پیش بروید. ما دوست داریم که در کنترل ماشین فضایی کوچکی که بدنمان است باشیم اما بدن ما با دستور ما یا بدون آن به کار خود ادامه می‌دهد. ما به نفس کشیدن ادامه می‌دهیم و قلبمان همچنان می‌تپد.

خداوند موجودی پیچیده، باهوش و دوست‌داشتنی است و من کاملاً مطمئنم اگر توانسته سیاره‌ها و ستاره‌ها را خلق کند، می‌تواند راه درست را هم نشان ما دهد.



۶. حرکت کنید. وقتی آب ثابت می‌ماند، راکد می‌شود. زندگی ما هم اگر از نظر فیزیکی بی‌حرکت بمانیم، راکد می‌شود. وقتی با یک تصمیم بزرگ روبه‌رو هستید، بدترین کاری که می‌توانید بکنید این است که اجازه بدهید فلجتان کند. باید به حرکت ادامه دهید. مهم نیست که به کجا، فقط بدنتان را تکان دهید.



۷. خلق کنید. گاهی‌اوقات خیلی از اکتشافات من در زمانی که می‌نویسم به سراغم می‌آید. اجازه می‌دهم انگشتانم با کیبورد تماس پیدا کنند و وقتی شروع به تایپ کردن می‌کنم، جریان سیال هوشمندی می‌شود که پاسخ سوالاتی که به آن فکر می‌کردم را در خود دارد.

خلاقیت خط ارتباطی مستقیم بین قلب شما و جهان است. اگر نقاشی می‌کشید، می‌نویسید یا می‌سازید، خودتان را در خلق کردن گم کنید و آنوقت است که قلبتان از طریق رسانه هنرتان، حقیقت را به زبان خواهد آورد.

برچسب ها:
نظرات شما