
امپراتوری بیزانس که با عنوانهای امپراتوری روم شرقی و بیزانتیوم نیز شناخته میشود، ادامهٔ امپراتوری روم در استانهای شرقی این امپراتوری در طول دوران باستان متأخر و قرون وسطی بود و پایتخت آن قسطنطنیه (استانبول امروزی، که با نام بیزانتیوم تأسیس شد) بود.
امپراتوری بیزانس که با عنوانهای امپراتوری روم شرقی و بیزانتیوم نیز شناخته میشود، ادامهٔ امپراتوری روم در استانهای شرقی این امپراتوری در طول دوران باستان متأخر و قرون وسطی بود و پایتخت آن قسطنطنیه (استانبول امروزی، که با نام بیزانتیوم تأسیس شد) بود. این امپراتوری از سقوط امپراتوری روم غربی در سدهٔ پنجم میلادی در امان ماند و بهمدت هزار سال دیگر به حیات خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۴۵۳ میلادی توسط امپراتوری عثمانی ساقط شد. در بیشتر مدت حیات این امپراتوری، امپراتوری بیزانس از نظر اقتصادی، فرهنگی، و قدرت نظامی، قویترین حکومت در اروپا بود. هر دو اصطلاح «امپراتوری بیزانس» و «امپراتوری روم شرقی»، اصطلاحاتی تاریخنگارانه هستند که پس دوران حکومت آنها توسط تاریخنگاران وضع شد؛ شهروندان این امپراتوری، خود را امپراتوری روم (یونانی: Βασιλεία Ῥωμαίων, tr. Basileia Rhōmaiōn; لاتین: Imperium Romanum), یا رومانیا(Ῥωμανία)میخواندند و خودشان را «رومی» میدانستند.
چندین رویداد مجزا از سدههای ۴ تا ۶ میلادی نشاندهندهٔ تقسیم شرقی یونانی و غربی لاتینی است. کنستانتین یکم (پ. ۳۲۴–۳۳۷) امپراتوری را سازماندهی مجدد کرد، قسطنطنیه را بهعنوان پایتخت برگزید، و مسیحیت را بهرسمیت شناخت. در دورهٔ تئودئوس یکم (پ. ۳۷۹–۳۹۵) مسیحیت به دین رسمی امپراتوری تبدیل شد و پرستش دیگر ادیان ممنوع شد. سرانجام، در دورهٔ امپراتوری هراکلیوس (پ. ۶۱۰–۶۴۱) ارتش و دیوانسالاری امپراتوری بازسازی شد و زبان یونانی بهجای زبان لاتین، بهعنوان رسمی امپراتوری مورد استفاده قرار گرفت. بنابراین، اگرچه دولت روم تداوم یافت و سنتهای آن حفظ شدند، اما تاریخنگاران این امپراتوری را از روم باستان متمایز میدانند، زیرا امپراتوری بیزانس در قسطنطنیه مرکزیت داشت و دارای فرهنگ یونانی بود و کلیسای ارتدکس شرقی نماد بارز آن بود.
مرزهای امپراتوری بهطور قابلتوجهی فراتر از مرزهای اولیهٔ آن توسعه یافت، همانطور که طی چند دوره، زوال و بهبودی آن ادامه یافت. در دورهٔ امپراتوریژوستینین یکم (پ. ۵۲۷–۵۶۵)، امپراتوری به بزرگترین وسعت خود پس از فتح مجدد سرزمینهای تاریخی روم غربی رسید که بهمدت دو قرن توانستمدیترانه، از جمله شمال آفریقا، ایتالیا، و خود روم را تحت حکومت خود نگه دارد. در دورهٔ امپراتوری موریس (پ. ۵۸۲–۶۰۲) مرز شرقی امپراتوری گسترش یافت و مرزهای شمال نیز تثبیت شدند. با این حال، ترور او باعث آغاز جنگ ایران و بیزانس (۶۲۸–۶۰۲) گردید که در پی آن، منابع امپراتوری از بین رفتند و در سدهٔ هفتم در زمان فتوحات مسلمانان، سرزمینهای زیادی از قلمرو امپراتوری خارج شد. در طی چند سال، امپراتوری غنیترین استانهای خود، یعنیمصر و سوریه را از دست داد و این سرزمینها به اعراب رسیدند. در زمان دودمان مقدونی (سدههای ۱۰–۱۱) امپراتوری مجدداً گسترش یافت و دو سده رنسانس مقدونی را تجربه کرد تا اینکه پس از نبرد ملازگرد در سال ۱۰۷۱، اکثر آناتولی را به سلجوقیان واگذار کرد. این نبرد راه را برای اسکان ترکان در آناتولی هموار کرد.
امپراتوری در دورهٔ اصلاحات کمنن، دوباره ترمیم شد، بهطوری که در سدهٔ ۱۲ قسطنطنیه بزرگترین و ثروتمندترین شهر اروپایی بود. با این حال، جنگ صلیبی چهارم، ضربهای مهلک به آن وارد کرد و در سال ۱۲۰۴ میلادی زادار و قسطنطنیه تسخیر و غارت شدند و بخش عمدهٔ امپراتوری بیزانس میانجمهوری ونیز، صلیبیان و دولتهای بازمانده از امپراتوری بیزانس تقسیم شد. علیرغم بازسازی نهایی قسطنطنیه در سال ۱۲۶۱ میلادی، امپراتوری بیزانس تنها یکی از چندین دولت رقیب در منطقه بود و هیچگاه نتوانست جغرافیای گستردهٔ پیشین را احیا کند. سرزمینهای باقیماندهٔ بیزانس بهتدریج توسط عثمانیها در طول سدههای ۱۴ و ۱۵ میلادی به امپراتوری عثمانی ضمیمه شدند. سقوط قسطنطنیه بهدست امپراتوری عثمانی در سال ۱۴۵۳ میلادی، به امپراتوری بیزانس پایان داد. جانشینان امپراتوری بیزانس که به ترابوزان نقل مکان کرده و امپراتوری ترابوزان را تشکیل دادهبودند نیز هشت بعد، در سال ۱۴۶۱ میلادی توسط عثمانیها شکست خوردند.
واژهشناسی
اولین استفاده از لفظ بیزانس، به سالها بعد از سقوط امپراتوری روم ــ ۱۵۵۷ میلادی ــ برمیگردد زمانیکه مورخِ آلمانی هیرونیموس ولف در کار خود،تاریخِ بیزانس (به لاتین: Corpus Historiæ Byzantinæ) که مجموعهای از منابع تاریخی بود، منتشر کرد. این عبارت از کلمه بیزانتیوم (به انگلیسی:Byzantium) که نام شهر قسطنطنیه قبل از انتخاب آن به عنوان پایتخت امپراتوری روم در زمان کنستانتین بازمیگردد، ریشه میگیرد. با این حال این نام بعد از این زمان کمتر در متون ادبی و تاریخی بهکار رفت. اما انتشار لفظ بیزانس در سال ۱۶۴۸ میلادی در کتاب تاریخ نویسندگان بیزانس (به لاتین:Corpus Scriptorum Historiae Byzantinae) و در سال ۱۶۸۰ میلادی در کتاب تاریخ بیزانس شارل دو کانج سبب شد تا این لفظ از این سده در ادبیات اکثر نویسندگان فرانسوی از جمله مونتسکیو مرسوم شود. با این حال لفظ بیزانس تا سده ۱۹ میلادی به عنوان لفظ رایج در رابطه با بخش شرقی امپراتوری روم در جهان غرب بکار نرفت.
امپراتوریِ بیزانس معمولاً به عناوین امپراتوریِ روم، امپراتوری رومیها (لاتین: Imperium Romanum, Imperium Romanorum; یونانی: Βασιλεία τῶν Ῥωμαίων Basileia tōn Rhōmaiōn, Ἀρχὴ τῶν Ῥωμαίων Archē tōn Rhōmaiōn)، رومانیا (لاتین: Romania; یونانی: Ῥωμανία Rhōmania)، جمهوریِ رومیها (Latin: Res Publica Romana; Greek: Πολιτεία τῶν Ῥωμαίων Politeia tōn Rhōmaiōn) و رومیس (Rhōmais) (Greek: Ῥωμαΐς) شناخته میشود. ساکنان این امپراتوری خود را رومِیوی (به لاتین: Romaioi) مینامیدند و حتی تا اواخر سده ۱۹ میلادی به یونانیهای این منطقه، رومائیکا رومائیک شناخته میشدند. پس از سال ۱۲۰۴ ــ جنگ صلیبی چهارم ــ زمانیکه امپراتوری بیزانس بیشتر به استانهای صرفاً یونانی محدود شد، به جای آن از لفظ «هلنز» استفاده شد.
هرچند که امپراتوریِ بیزانس نهادی چند قومیتی در طی تاریخِ خود و میراثدارِ سنتهای رومی-هلنی بود، اما بیشتر به واسطه همسایه بودن از سمت شمال و غرب با عناصر غالب (فرهنگ) یونانی شناخته شد. استفاده گهگاه از عبارت امپراتوری یونانیان (به لاتین: Imperium Graecorum) در غرب اشارهای به امپراتوری روم شرقی و امپراتور بیزانس بهعنوان امپراتور یونانیان (Imperator Graecorum (به انگلیسی: Emperor of the Greeks))] بود که معمولاً برای جدا کردن این بخش از جایگاه امپراتوری روم محصور در پادشاهی جدید ژرمن بود. و با توجه به قرار گرفتن مرکز حکومت بیزانس در مناطق یونانی زبان، زبان یونانی به عنوان زبان اصلی امپراتوری انتخاب شد. با این حال، ابن موضوع اشتباه به نظر میرسد که بیزانس فقط به عنوان یک امپراتوری یونانی دیده شود زیرا که زبانهای دیگر همچون ارمنی و برخی زبانهای اسلاوی در محدوده قلمرو بیزانس بهخصوص در سرحداتِ امپراتوری قرار داشتند و بهطور گسترده بهکار میرفتند.
قدرتِ امپراتور بیزانس بهعنوان امپراتورِ مشروع و قانونیِ روم با تاجگذاری شارلمانی با عنوان امپراتور آگوستوس یا امپراتور مقدس روم (به لاتین: Imperator Augustus) توسط پاپ لئون سوم در سال ۸۰۰ میلادی به چالش کشیده شد. لئو برای مبارزه و شکست دشمنان خود در رم نیازمند حمایت شارلمانی بود بنابراین با بهانه خالی بودن کرسی و تخت امپراتوری روم، مدعی شد که میتواند امپراتوری جدیدی را انتخاب کند.
هیچ فرقی در جهان اسلام و اسلاوها بر دیدن امپراتوری بیزانس بهعنوان ادامه دهنده امپراتوری روم بین جهان اسلام یا جهان اسلاو وجود نداشت. در دنیای اسلام، امپراتوری روم عمدتاً به عنوان روم (بهانگلیسی: Rûm) شناخته میشد؛ و نام ملتِ روم (به انگلیسی: millet-i Rûm) در طی قرون بعد توسط ترکان عثمانی برای اشاره مردمان و افراد سابق امپراتوری بیزانس که مسیحی ارتدوکس بودند، بهکار میرفت. عوامل تقسیم امپراتوری
تئودئوس اول برای این که امپراتوری روم پابرجا بماند تصمیم گرفت که امپراتوری را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کند. روم شرقی را به دست پسر بزرگتر والنتینیان یکم و روم غربی را به پسر کوچکتر بههونوریوس سپرد.
عوامل تقسیم شامل:
- هجوم قبایل ژرمن: یشتر دردسرهای امپراتوری روم، هجوم قبایل ژرمن بود. این قبایل با هجومهای خود خسارتهای فراوانی به امپراتوری روم وارد میکردند که جبران آن خسارتها سخت بود. همچنین یکی از عوامل سقوط امپراتوری روم غربی بودند.
- بزرگی و پراکندگی امپراتوری: یکی از مشکلات امپراتوری روم، بزرگی آن بود. قلمرو امپراتوری از شام و مصر تا گال (فرانسه کنونی)، بریتانیا و شبهجزیره ایبری تا شمال آفریقا بود. اینچنین قلمروی وسیعی نمیتوانست توسط یک نفر اداره شود و همیشه در معرض هجوم کشورهای هممرز، قبایل ژرمن، ترک تبارها و هونها بود.
- امپراتوری ساسانی: یکی بزرگترین تهدیدها برای روم، امپراتوری ساسانی بود. هدف اصلی امپراتوری ساسانی، تصرف شام بود. شام یکی از مناطق مهم تجاری استراتژیک بود. این منطقه برای روم یکی از مناطق مهم و پر درآمد محسوب میشد.
تأسیس
والنتینیان یکم بین بخشهای یونانی زبان و لاتین زبان امپراتوری خط فاصلی رسم کرد. بخش شرقی شبه جزیره بالکان، آسیای صغیر، خاور نزدیک و مصر را سرپرستی میکرد. در حالی که بخش غربی بر ایتالیا، اسپانیا، گُل، تقریباً برابر با فرانسه امروزی، بریتانیا و نیمه غربی وآفریقای شمالی کنترل داشت.
دین رسمی هر دو بخش امپراتوری مسیحیت بود و اکثر مسیحیان عضو کلیسای کاتولیک بودند. امپراتوران ریاست کلیسا را بر عهده داشتند. هر چند در هر دو بخش شرقی و غربی، امپراتوران در نهایت پاپ، اسقف رم، را رهبر کلیسا میدانستند. این شکاف برای نیمه غربی امپراتوری روم خوب نبود، چون در مقایسه با همتای شرقی اش از جمعیت و ثروت کم تری برخوردار بود. همچنین قلمرو بخش غربی بر خلاف بخش شرقی در منطقهای به هم چسبیده نبود و از این رو فرمانروایی بر آن آسان نبود.
چنانکه تاریخدان دیوید نیکولاس مینویسد:
«تراکم جمعیت و ثروت در شرق بسیار بیشتر از غرب بود که باعث میشد تأمین حکومت امپراتوری با دشواری کم تری همراه باشد و فرمانروایی بر امپراتوری روم شرقی، که مرکز ثقلش آسیای صغیر و پایتختش در وسط واقع شده بود، آسانتر بود.»
تنش میان امپراتوری بیزانس و صلیبیون
پس از پیروزی صلیبیون در نخستین جنگ صلیبی و برپایی پادشاهی اورشلیم؛ در اواخر سال ۱۰۹۹ میلادی خبر بازپسگیری سرزمین اورشلیم توسط مسیحیان به اروپا رسید و سپس جنگ صلیبی دیگری با شرکت نیروهای آلمانی و فرانسوی آغاز گردید.
همزمان با پایان یافتن نخستین جنگ صلیبی، در امپراتوری بیزانس، جان دوم، پسر اَلکسیوس یکم، به تخت امپراتوری نشست که هنوز در اثر شکست نبرد ملازگرد، ضعیف و شکننده بود؛ با این حال وی توانست با اقدامات خود، قدرت از دست رفته امپراتوری را بازیابی کند. او در نخستین اقدام، اتحادی با امپراتوری مقدس روم برای شکست دادن پچنگهای مهاجم بست و توانست آنان را با کمک آلمانیها در نبرد برویاشکست دهد؛ در ادامه اتحادی دیگر با لوتار سوم علیه راجر دوم، پادشاه سیسل بست تا اینکه خود در سال ۱۱۴۳ درگذشت و پسرش، مانوئل یکم به تخت امپراتوری نشست که همزمان با اوایل حکومت وی،جنگ دوم صلیبی در سال ۱۱۴۷ آغاز شد. با آغاز جنگ، بهتدریج، نیروهای صلیبی با یکدیگر و نیز با امپراتوری بیزانس دچار اختلاف شدند. شاید آشکارترین تعارضها، پس از شکست حملهٔ صلیبی دوم بروز کرد؛ و آن هنگامی بود که کُنراد سوم، پادشاه آلمان، در ۱۸ سپتامبر ۱۱۴۸ م عکا را به مقصد سالونیک ترک گفت و در راه به میهمانی امپراتور بیزانس، مانوئل یکم رفت. این دو علیه راجر دوم، پادشاه سیسیل، و همپیمانش لویی هفتم، پادشاه فرانسه، پیمان بستند. پیمان آلمانی–بیزانسی نیز با ازدواج هِنری، برادر کنراد، با دختر برادر امپراتور بیزانس، مانوئل، به نام تئودورا شکل گرفت. شکلگیری این اتحادها در بین اروپاییان، باعث شد وحدت نسبی بین صلیبیون از بین برود و اسباب زوال آنها را فراهم کرد. اختلاف میان بیزانسیها و این جنگجویانِ ازغربآمده، در مواردی، بیش از اختلاف بیزانسیها و مسلمانان ترک بود؛ بهطوریکه در میانهٔ حملهٔ دوم صلیبی میان امپراتور مانوئل و ترکها پیمان عدم تعرض به امضا رسید و ترکها به جنگ با صلیبیها پرداختند. این پیمان اروپاییان را به خشم آورد و بیزانسیها را به خیانت و همکاری با دشمنان دین متهم ساختند.
قسطنطنیه تا زمان جنگ صلیبی چهارم، بزرگترین و پیشرفتهترین شهر مسیحیت در آن زمان بود. تقریباً به تنهایی در میان تمامی مراکز شهری قرون وسطی، ساختارهای مدنی رومی را حفظ کرده بود که شامل حمامهای عمومی، انجمنها، بناهای تاریخی و کانالهای آب میشد. طبق منابع، این شهر در دوران اوج خود حدود نیم میلیون ساکن را در پشت دیوارهای سهگانه و سیزده مایلی خود نگهداری میکرد. محل برنامهریزی شده برای احداث شهر، نه تنها قسطنطنیه را پایتخت قسمت شرقی و باقیماندهٔ امپراتوری روم ساخت، بلکه آن را به مرکزی تجاری اروپا بدل کرد که بر مسیرهای تجاری از مدیترانه بهدریای سیاه، چین، هند و ایران تسلط داشت. در نتیجه این شهر را به عنوان یک رقیب و هدفی وسوسهانگیز برای دولتهای تازه تأسیس و مهاجم غربی، به ویژه جمهوری ونیز بدل کرد
جنگهای صلیبی به مرور باعث ایجاد تنشهای بلند مدت در میان دولتهای فئودال اروپای غربی و امپراتوری بیزانس شد. تجربیات ناشی از نخستین و دومین جنگ صلیبی، تفاوتهای زیاد در میان دو تمدن مسیحی شرقی و غربی را آشکار کرد. لاتینیها (که از سوی بیزانسیها به علت پیوستگیشان با آیینهای مذهبی کلیسای لاتین، به این نام خوانده میشدند)، اولویتهای بیزانس را اهداف دیپلماتیک و تجاری به جای جنگ میدانستند، که این خود ناشی از سیاست ریاکارانه بیزانس برای حفظ حکومت خود بود. چرا که، بیزانس سیاست ارتباط و تعامل با مسلمانان را در پیش گرفته بود. از منظر بیزانسیها، فرهیختگان و ثروتمندان بیزانسی بر اروپاییان غربی از نظر فرهنگی و اجتماعی برتری داشتند، بنابراین حکومت آنان بر دولتهای فئودال اروپای غربی برای رهبری جامعه مسیحیت ارجحیت داشت.
در اوایل مه ۱۱۸۹ میلادی طی سومین جنگ صلیبی، فردریک بارباروسا، امپراتور مقدس روم، همراه با سپاهی به بزرگی ۱۲ تا ۲۵ هزار نفر، متشکل از هزاران پیادهنظام و سوارهنظام، برای رسیدن از آلمان بهشام، از راه زمینی به سمت قسطنطنیه حرکت کرد. همین که آلمانیها در برابر مرزهای روم شرقی آشکار شدند، ایزاک دوم، امپراتور روم شرقی و متحد صلاح الدین، به ایالاتی که قرار بود آلمانیها از آنجاها بگذرند، نیرو فرستاد و هشدار داد، که اجازهٔ عبور از خاک خود را نخواهد داد. فردریک در روز ۱۶ نوامبر از فرزند خود هاینریش ششم، خواست که بی درنگ یک ناوگان در بندرهای عمدهٔ ایتالیا تشکیل دهد و پاپ را وادارد که فتوا دهد تا علیه اپراتوری بیزانس هم جنگ صلیبی به راه افتد؛ سپس در ادامهٔ پیشروی خود، شهر ادرنه را غارت کرد و تمام مناطق میان دریای اژه تا دریای سیاه را به تصرف درآورد. چنین بود که ایزاک از همه مواضعش کوتاه آمد، و حتی پیشنهادهایی برای آسودگی و تهیه آذوقه سپاه بارباروسا در جهت رسیدن به شام را هم ارائه داد.
فردریک بارباروسا که یکی از رهبران جنگ صلیبی سوم بود، به همراه صربها، بلغارها، خائنان بیزانسی و حتی ترکهای مسلمان، طرحی را ضد امپراتوری بیزانس و با هدف کسب حمایت پاپ برای برپایی یک جنگ صلیبی علیه بیزانس ارتدوکس، برنامهریزی کرده بودند. همچنین طی سومین جنگ صلیبی، ریچارد اول، پادشاه انگلستان، قبرس را که بخشی از سرزمینهای بیزانس بود، تصرف کرد و به جای آنکه آن را به امپراتوری بازگرداند، این جزیره را به شوالیههای معبد فروخت.